محمد حسن اسايش
مشخصات فردي
ويژگيهاي من

مشخصه اخلاقي: ساكت
رنگ مو: مشكي
رنگ چشم: مشكي
تناسب اندام: معمولي
رابطه با سيگار: نمي كشم
قيافه: زيبا
رنگ پوست: گندمگون
بيني: متوسط
تخصص: ادبيات وعكاسي ووبلاگ نوبسي ؤالبوم عكس
وب سايت: moh3131.parsiblog.com
علايق من

ورزش: پياده روي
کتاب: انواع كتب ادبي وعرفاني ونوحه وداستان ومداحي ومناقب اهل بيت وداستان وشعر قديم وجديد وقالب آزاد وغيره
موسيقي: ايراني و ترکي افغاني تاجيکي وهندي
خواننده: سيما بينا -هايده -روح انگيز -فرشته-حميرا -مهستي -پروا پروانه وغيره
فيلم: گذر ازرنجها+کيميا+يوسف وزليخا
غذا: ايراني
روز هفته: جمعه
فصل سال: بهار
تيم فوتبال: خورشيد رفته است ولي ساحل افق مي سوزد از شراره ي نارنجيش هنوز وز شعله هاي سرخ شفق ، نقش يک نبرد تابيده روي آينه ي آسمان ه
تفريح و سرگرمي: وب نويسي
پاتوق: وب.موبايل .کامپيوتر آه وواويلا عزيزان کشته شد حيدر، ساقي کوثر والي ملک ولايت ،

از نگاه ديگران
فرستنده : محمد حسن اسايش   سه شنبه 97/4/26
محمد حسن اسايش
مادران بيرجندي ويا کساني که مي خواهند کودک گريه نکند وزودتر بخواب رودويا زودتر از گريه کردن دست بر داردوآرام شود ، قسمتي از لالايي هاي ذيل در حدي که حفظ دارند در گوش کودک يا نوزاد مي خوانند ويا کودک را بغل مي گيرند و در خالي که به دوروبرشان مي چرخند وراه مي روند لالايي مي خوانند تا کودک آرامشود ويا بخواخوش فرو رودوحلاصل ومجموعه لالايي هايي که از مادران ويا دختران وزنان فاميل کودک وحتي عمع کودک ياخالهکودک شنيده شده وديده شدهوجمع اوري گرديده درذيل تقديم مي گردد:

لاللالاگل زيره توره (را) خواب خوش گيره بابات رفته زني گيره نه نت از غصه مي ميره زن بابات سياه باشه

گلوبندش طلا باشه کنيز صد تو من گيره کنيزي که سياه باشه لالالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش

الهي زود برگرده گلوبند طلاگيره لاللالاگل زيره توره خواب نمي گيره لالا لالا گل گندم

برات گهواره مي بندم اگر امر خدا باشه که گهواره ت طلا باشه لالالالا گل زيره چره (چرا ) خوابت نمي گيره

لالالالا گل زردي چقدر مادر تو پردردي ! لالاللالا به مشهد شي ( بروي =بشويد) يپاي تخت حضرت شي اگر حضرت توره خواه (خواهد) تو جاروکش حضرت شي(شوي) لالالالا گل زيره توره خواب خوشي گيره

لالا لالا يي گلم رفته به ملايي گلم رفته که ملا شه( مکتب داربشود) دل مادرتسلي شه

لاللالالا گل زيره چره خوابت نميگيره لالا لالاي لايي چغوک بچه ي صحرايي

لالالا لا کلونک شي ازاو کوچه روانک شي تو قرآن در بغل گيري توهم ملاي مکتب شي لاللالالاگل زيره .....

لالالالا به کاهي شي بپاي قبر بي بي شي اگر بي بي (بي بي زينب خاتون خواهرامام رضا) توره خواهه

تو جارو کش بي بي شي لالالالالا گل زيره چره خوابت نمي گيره

بخواب اي گل بخواب اي گل ! بخواب اي خرمن سنبل بخواب اي گل که خو (خواب)داري تو مبل شير گو (گاو) داري لالاللالا گل زيره توره خواب خوش گيره

لالالالا عسل باشي دلم خواهه پسر باشي به هر منزل که بنشيني تو جادار پدر باشي لالالالا گل زيره .......

لاللالالا گلم باشي تسلاي دلم باشي بخوابي از سرم وا شي لالالالا گل زيرا توره خواب خوشي گيره

لالالالا به گل موني (ماني) به آب زير پل ماني سحرگاهان که بر خيزي به خرمن هاي گل موني (شبيه هستي )

لالالالا گل زيره توره خواب خوش گيره لالالالا ي لالايي برو لولوي صحرايي برو لولو برو گم شو تو از طفلم چه مي خواهي ؟ لالالالا گل زيره توره خواب خوش گيره..

لالالالا گل نعناع بابات رفته شدم تنها لالالالا گل عناب شدم از گريه هات بي تاب لالالالا گل ياسم نگين سبز الماسم لالالالا گل پسته شدم از دست تو خسته لالالالا گل پنبه به قربون سرت عمه لالالالا بيا دايه بخر مخمل کنم سايه لالالالا گل زيره..... لالالالا حبيب الله از اين کوچه مرو بالا

که دشمن هاي بد داري سرت را مي برند ازراه لالالالا گل زيره توره خواب خوش گيره

گلم درخواب گلم بيدار گلم هرگز نشه بيمار اگر خواهه شوه بيمار خداوندا نگاهش دار

لالالالا گلزيره.....لالالالاي عنبر گوش مو ره بازار ببر بفروش به يک من نان و ده سير گوشت بيا بنشين بخور خاموش لالالالا گل زيره چره خوابت نمي گيره

لالالالا گل فندق بابات رفته سر صندق(صندوق) بياره يک من فندق لالالالا گل زيره ......

لالالالا گل گرجه(گورجه فرنگي) سه تا کفتر به يک بر جه يکي سوخته يکي پخته يکي ذکر خدا گفته لالالالا گل آلو نهال سيب وزردالو نهال سيب ر او (اب) برده دل بچه ر (را) خو(خواب ) برده

لالالالا گلزيره توره خواب خوش گيره لالالالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره

لالالالا گل پونه گدا اومد در خونه (خانه ) يه نون دادم بدش اومه(آمد ) دو نون دادم خوشش اومه لالالالا گل زيره توره خواب خوش گيره
فرستنده : محمد حسن اسايش   چهارشنبه 96/5/18
محمد حسن اسايش
آمد شب ميلاد علي شمس خراسان فرزند نبي ،رهبردين،حامي قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاين شمس ضحا کشور ايمان شده روشن اي نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ايران شددر شب ميلادي آن سيد ورهبر از سجده به شکرانه حق موسي جعفر اندر بر معبود بدي او بزمين سر زاين نعمت والا گهر خالق سبحان شمسي که ازاو مي نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش اين ارض وسمارا هرزنده دلي برده سويش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعيفان خرم به جنان فاطمه وحيدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار اين مژده به حيدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخيل رسل مدح سرايند بادسته گلي سوي نبي رو بنمايند تبريک کنان اذن بگيرند وبيايند از بهر زيارت بزمين خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دين است هم رهبر وهم سرور وهم يار ومعين است ازسوي خدا بر همه آيات مبين است از نور رخش خلق شده حوري وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برينند تا آنکه در آنجا رخ زيباي تو بينند افسوس اگر ماه جمال تو نبينند درروز جزا اي پسرختم رسولان اي خسرو خوبان تو غريب الغربايي وي حجت يزدان تو معين الضعفايي چون مور ضعيفي بدرت (کرببلايي) ران ملخ آورده به دربار سليمان بنقل از :شکوفه هاي غم -اثر طبع ناد علي کربلايي-صص311-312 -انتشارات خزر ---اسايش
فرستنده : محمد حسن اسايش   سه شنبه 96/2/12
محمد حسن اسايش
-جشن دوشهزاده بي نظير است مژده که ميلاد شه ووزير است

پيک الهي خبرآورده است دختر طاها پسر آورده است

نخل رسالت ثمر آورده است آنکه زحق منجي ودست گير است

مژده که شد روز ظهور حسين عيان شد از فاطمه نور حسين

شاد ملايک زظهور حسين آنکه به شمس دين مه منير است

سوم شعبان رخ شه شد پديد بهر بشر رهبر دانا رسيد

از پي ياريش زرب مجيد رسيده آنکه بر حسين وزير است

مادراو دختر طاها بود قابله اش مريم ولعيا بود

خادمه اش هاجر وحوا بود آنکه وليعهد شه قدير است

آنکه بود خون خداي جهان آنکه بود سرور آزاد گان

آنکه بود فخرهمه شيعيان فيض رسان عالم کبير است------

چارم شعبان ز پي شاه دين عيان شده زاده ي ام البنين

ياور وغمخوار امام مبين آنکه به سبط مصطفي مشير است

ز بارگاه شيرحق شد عيان وزير بي نظير شاه جهان

پشت وپناه ويار درماندگان که ياور ومشاور ودلير است

زپشت باب علم خير البشر عيان شده طلعت شمس وقمر

دو مه جبين دونازنين برادر يکي امير و آن يکي وزير است

ماه بني هاشم وسرداردين باعث افتخار ام البنين

رشته ي با ارزش حبل المتين آنکه به حق ياور ودستگير است

پرچم دين در کف با قدرتش مات سلاطين همه از شوکتش

در ره ارشاد بشر همتش باب حوائج به شه و فقير است

قيام شان قيام برپا نمود حق طلبان را همه احيا نمود

زخون پاک اين سند امضا نمود که حق هميشه فاتح وکبير است

ايکه تو آيينه ي کبريايي خون خداوندي و حق نمايي

کن نظري بسوي (کربلايي) که سر سپرده وگدا ي پير است

صص 90-93-کتاب : ارمغان کربلا -جلد سوم -ناد علي کربلايي-مداح اهلبيت-موسسه مطبوعاتي خزر-تهران----

بشارت شيعيان !شد ماه شعبان ماه پيغمبر فزون شد بر خلايق لطف وجود خالق اکبر



زمين وآسمان وعرش اعظم نورباران شد زانوار رخ نور دو چشم ساقي کوثر

عيان گرديد در يثرب جمال عالم آرايي که جبرئيل امين شد خادمدر بار آن سرور

زلطف قادر قدرت نما از گلبن عفت دوگل گرديده ظاهر ازبراي حيدر صفدر

يکي در سوم شعبان ، يکي در چارم شعبان يکي چون شمس رخشان ويکي همچون مه انور

يکي فرمانده ي عالم ،وصي احمد خاتم يکي يار ومعين وغم خور سلطان بحر وبر

يکي از فاطمه ام الائمه ، دختر طاها يکي از حضرت ام البنين همچون دروگوهر

يکي نامش حسين ابن علي فرمانرواي دين يکي باب الحوائج ، حضرت عباس نام آور

يکي را بوسه زد ختم رسولان بر لب و دندان يکي رامرتضي دست رسايش بادو چشم تر

براي ياري درماندگان بحرطوفان زا بسوي ساحل عزت ، يکي کشتي ، يکي لنگر

دو صدر الدين، دو بدر الدين ، دو ياروياور قر آن يکي وارث بشهرعلم وآن يک پشتيبان در

دو رخ زيبا ، دو قد طوبا ، قدم بنهاد در عالم يکي فرمانده ي اعظم ،يکي سردار وسرلشکر

دو جانباز وبرادر ، اين وزير وآن دگر سلطان عيان گرديدبرياري حق ازدو نکو مادر

دو روشنگر ، دو عالي فر ، که بر آنهاخدا بخشد هزاران {کربلايي}را زرحمت در صف محشر

اثر طبع نادعلي کربلايي -شادروان کربلايي پدر سه شهيد -به نقل از شکوفه هاي انقلاب -جلد دوم -صصص۱۱۴-۱۱۵-انتشارات خزر-تهران ----اسايش---
    صفحه 1 از 24 ( 72 نظر)  < 1 2 3 4 5  ... >  
مشخصات
محمد حسن اسايش

نام: محمد حسن اسايش
نام مستعار: mha3131
جنسيت: مرد
زبان: فارسي
تاريخ عضويت: 91/3/17
سن وبلاگ : 11 سال و 9 ماه و 13 روز
وضعيت تاهل: متاهل
تحصيلات: ليسانس
وزن: 75

لينك مورد علاقه: moh3232.parsiblog.com

لينك مورد علاقه: moh34131.parsiblog.com

لينك مورد علاقه: moh331.parsiblog.com

درباره خودم: فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسايش
توضيح: فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسايش
بهترين حرف: فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شد مگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شد بگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشد همان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شد نخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شد دل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شد نبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شد زضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شد قضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسايش


ParsiBlog.com ® © 2010