لاخ مزار کوچ نهارجان یا کوچ خراشا د یا کوچ باقران؛از قرنهای متمادی در نزد بزرگان وسینه و اذهان ساکنان قرون گذشته روستای کوچ به قدمگاه بی بی زینب خاتون(خواهر امام رضا)،مدفون در قریه کاهین؛ معروف بوده است وآنرا مقدس می شمرده اند وزیارت می کرده اند وبرای شفاء مریض وبیمار خود مقداری آب خوردن؛ می برده اند وبرسطح صاف لاخ مزار می ریخته اند ودرقسمت پایین آن آب را در ظرفی دیگر می گرفته اند ومی برده اند وبه خورد بیمار می داده اند و عقیده داشته اند که بیماران با خوردن آب ریخته بر سطح سنگ لاخ مزار شفاء می یابد.این عمل را من در کودکی بارها شاهد بوده ام که مادرم و خاله ام و عمه هایم ودیگر زنان روستای کوچ انجام می دادند وسخت به این کار اعتقاد داشتند.اجدادما در کوچ از پدران خود این عقیده را نسل به نسل یاد گرفته بودند وبه نسل بعد از خود منتقل می کردند.آنها می گفتند:بی بی زینب خاتون (س)که در مسیر حرکت خود با آل علی مسیر مزار یشت و کوههای باقران و مسیر درخت بنه بجد و مزار محمودآباد وبعد درخت بنه کوچ و لاخ مزار کوچ ولاخ مزار ریزمرغ؛بسوی قریه کاهین حرکت می کرده وطی مسیر می نموده است،بعد از گذشتن از درخت بنه کوچ که باز هم به درخت مشکل گشاء معروف است ،وقتی به مکان پای لاخ مزار کوچ رسیده است.شب را درپای لاخ مزار خوابیده است و فردا بسوی فریزمرغ حرکت کرده است وشب بعد را در پای سنگ بزرگی که بعد ها به لاخ مزار فزیز مرغ معروف شده است در نزدیکی روستای فریزمرغ خوابیده است واز برکت قدم بی بی زینب خاتون این دو لاخ ؛مزارشده است و شفا بخش است و شب بعد از لاخ مزار فریز مرغ بی بی زینب خاتون (س)به نزدیکی قریه کاهین رسیده است ودر آنجا به کوه پناه برده است ودرهمان جا مریض شده است و چند روز بعد فوت نموده است وردل کوه دفن شده است که قرنهاست که مدفن بی بی زینب خاتون در قریه کاهین،زیارتگاه مردم است واز نقاط بسیار دور مثل زاهدان ومشهد وتهران افرادی که می شناسند به زیارت بی بی می آیند وآنرا زیارت می کنند واز آبی که از دل کوه بیرون می آید به عنوان آب شفاء بخش بر می دارند وبه مریض می دهند و حتی چوپانان ظرفی از آن آب را می آورند وبرگوسفندان مریض می پاشند و اعتقاد دارند که به برکت وجود بی بی زینب خاتون آن آب ؛گله مریض را شفاء می دهد و مرض از گوسفندان دور می شود وگوسفندان سالم می گردند..علاوه براین مردم اماکنی که در بالا نام برده شد سخت به مقدس بودن ومراد بخش بودن، درخت بنه بجد و مزار محمودآباد وشفا بخشی و مراد بخش بودن درخت بنه کوچ که به درخت مشکل گشا معروف است معتقدند قرنها از آن حاجت و مراد طلبیده اند وبه مراد و آرزوی خود رسیده اند.هم چنین است در مورد لاخ مزار که چندین قرن مردم روستای کوچ باآن عرض حاجت کرده و مراد گرفته اند ومریضهای آنان بهبودیافته وازنوع زندگی از سر گرفته اند .مردم فریزمرغ و روستاهای اطراف ازجمله مردم کوچ واستانست نیز به مراد بخش بودن لاخ مزارروستای فریزمرغ ؛سخت اعتقاد دارند وآن سنگ بزرگراه قدم گاه و محل گذر وبیتوته بی بی زینب خاتونمی دانند.مردم روستای کوچ در گذشته هر وقت حاجت ویا مرادی. داشتند.مشکل گشا نذر می کردند و عصر پنج شنبه ویا روز جمعه مردم را دعوت به پای درخت بنه یا درخت مشکل گشاء می کردند ودر آنجا؛کتاب مشکل گشا می خواندند وزنان و بانوان و دختران گریه می کردند و حاجت شان را از صاحب درخت مشکل گشا می گرفتند که به عقیده انهاهمان بی بی زینب خاتون ،خواهر امام رضا باشد. درهمین زمان ما حدود 30 سال قبل خانمی اهل کوچ وساکن زاهدان دریک سفر،که به کوچ آمده بود مردم را برای مشکل گشا بپای درخت بنه یا درخت مشکل گشا دعوت کرده بود درضمن خواندن مشکل گشا،انگسترش گم شده بود،او بعد از یک سال دوباره از زاهدان به کوچ آمد ودوباره مردم را برای مشکل گشا خواندن به پای درخت بنه یا درخت مشکل گشا دعوت نمود درزمانی که مشکل گشا می خوانده اند ناگهان چشمش به انگشتر گم شده سال قبلش می افتد که در پای بوته هیزم افتاده است واودرجلوی چشمان دیگران ،انگشتر مفقود شده سال قبل خودرا پیدا می کند.واین جریان باعث میشود که اعتقاد مردم به درخت مشکل گشا بیشتر ومحکمتر گردد .لازم است یاد آوری کنم که قرنهاست که هرگاه مردم پای درخت بنه یا همان درخت مشکل گشا می روند به شاخه های کوچک درخت پارچه گره می زنند ومی گویند هروقت این گره بازشود؛مشکل ماهم گشوده خواهد شد.آنها برای آمدن سربازان از سر بازی ویا شفا یافتن مریض شان از بیماری ویا دفع مرض از گوسفندان ویا رسیدن عاشق به معشوق ویا بسلامتی برگشتم مسافر شان از راه دور مثل مشهد و کربلا ومکه؛پای درخت مشکل گشا قصه مشکل گشاده می خواندند وبه مردم آجیل و شیرینی ونقل و نبات و نخود و کشمش می دادند تا نذر شان بر آورده شود.واین جریان خواندن مشل گشا در پای لاخ مزار کوچ هم انجام می شده است.درپای لاخ مزار کوچ خاکی نرم بدست می امد که مردم روستای کوچ از آن خاک نرم برای شستن ظروف خوددر جوی آب پایین تر استفاده می کرده اند.سطح لاخ مزار در تاریخ قرون قبل و حتی درهمین قرن حاضر بسیار بیشتر و بزرگتر از آن چیزی بوده است که هم اکنون حفاظت می شود.در همین دوران ما چند قسمت در اثر برف وباران ویخ بندان سخت وسنگین تخریب وازبین رفته است .علاوه برآن همسایگان که می خواستند خانه جدید بسازند و زمین کم داشتند.بارها دست به تخریب لاخ مزار زدند قسمتهایی از چپ و راست لاخ را با بیل و کلنگ وبیرم وابزاردیگر خوردکردند و تخریب کردند تا راه را از دل کوه بگذرانند وخود بتوانند خانه ای جدید بسازند و بیشتر لاخ مزار اینگونه تخریب شد وازدست رفت و کسی هم اهمیتی به آن نمی داد و تا حدود چ30 سال قبل که سر و کله کارشناسان میراث فرهنگی پیدا شد وبعد از چند سال کند و کاو اعلام کردند که اینجا و این لاخ مزار آثار تاریخی در خود دارد کسی به لاخ مزار اهمیت نمی دادوتنها لاخ مزار جنبه تقدس وزیارت داشت آنهم بخاطر اینکه اعتقاد داشتند.خواهر امامرضا که در قریه کاهین مدفون است ومدفنش با عنوان مزار کاهین شناخته می شود ،یک شب در پای لاخ مزار خوابیده است وبه همین دلیل لاخ مزار را مقدس می شمردند وآنرا زیارت می کردند واز آن مراد می خواستند و مراد می گرفتند ولی هیچ کس از اینکه این لاخ مزارشاید آثار تاریخی گذشته در خود داشته باشد اهمیت نمی داد و آگاه به آن نبود.فقط می گفتند:اینکه دست،دست امیر المومنین است وبه دست بی بی زینب خاتون است ونیز می گفتند:این رد پای اسب امیر المومنین است.حال کارشناسان اعلان کرده اند که نقشی از اردشیر ساسانی برروی سنگ لاخ مزار نقش بسته است.توضیحات مربوط به سنگ نگاره های لاخ مزار در سایت ویکی پیدیا و سایت میراث فرهنگی و خبر گزاری شبکه خاوران وشبستان وایرنا وایسنا و سایت پیشینه و سلطان سفرو علاء الدین و چند سایت دیگر قابل مشاهده است.در کتاب بهارستان مرحوم آیه الله آیتی بزرگ نیز اشاره شده است که این منطقه دارای شانزده هزار سال تاریخ است.محمد حسن آسایش.؛تلفن:09151604705 و09157269296 ووبلاگ:
http://mha331.blogfa.com
اینجا کوچ نهارجان،کوچ خراشاد،کوچ نوفرست،کوچ باقران،کوچ ترکان،کوچ ترکها،کوچ اشکانیان،کوچ ساسانیان،کوچ مود وسربیشه وکوچ رستم،کوچ وبلو چ، کوچ شاهنامه نامیده شده است که هرکدام این اسامی وجه تسمیه خودش را دارد؛مثلا چون هم جوار دوروستای خراشاد ونوفرست می باشد واز طریق هردو روستا به شهر بیرجند راه داشته است ،لهذا کوچ خراشاد و کوچ نوفرست نامیده شده است.وچون در اسناد دولتهای قبل از انقلاب اسلامی جزو بخش نهارجانات بیرجند و حوزه سه ثبت احوال بوده است به آن کوچ نهارجان گفته اند وچون بعدازانقلاب ؛درتقسیمات کشوری؛تغییراتی داده شد و ابتدا؛سربیشه به بخش تبدیل شد ومود به دهستان مبدل شد ؛لهذا کوچ در اسناد ثبت احوال تابع دهستان مود ومودهم جزو بخش مرکزی بیرجند و حوزه یک ثبت احوال نامیده شد.مدتی بعد؛سربیشه به شهروبعدهم به شهر ستان تبدیل شد ومودابتدا به بخش وتابع سربیشه و کوچ نیز مدتی کوتاه تابع بخش مود و شهرستان سربیشه قرارگرفت و کوچ مود و کوچ سربیشه نامیده شد.اما مدتی بعد که اهالی کوچ اعتراض کردند که نمی توانند برای کارهای اداری وحقوقی و قضایی به حوزه پاسگاه ودادگاه سربیشه مراجعه بکنند.کم کم کوچ ازمود وسربیشه جدا شد وتابع دهستان باقران و بخش مرکزی بیرجند قرار گرفت وهم اکنون چندین سال است که جزو دهستان باقران و بخش مرکزی بیرجند می باشد.اما چرا کوچ را کوچ ترکان ویا کوچ ترکها نامیده اند.داستان آن از این قراراست.زمانی که ترکان تیموری؛روستای نوفرست را تصرف نمودند وبعدازمدتی آنجا را مرکز حکومت خود قراردادند؛هوس کردندکه بیایند و روستای کوچ را تصرف کنند واز ازآنجا که نقشه داشتند که مردم روستا را غافلگیربنمایند،ازراه رودخانه نیامدند؛بلکه ازراه کوه بالا آمدند وخواستندناگهان به داخل ده کوچ بریزند وروستارا ناگهان به تصرف در آورند.اما همینکه ازسرکمر نوفرست خواستندبه داخل ده بیاینداخطار قلعه بان کوچ آنهارا سر جایشان میخکوب کرد.قلعه بان با علامات به آنهافهمانیدکه ابتدا کلاه خودرا سر بوته جنجریسک که یک متر ارتفاع داشت بگذارند و آنها این کار را کردند.نگهبان قلعه کوچ کلاه آنهارا با تیر نشانه رفت؛بعد با زبان اشاره و علایم به ترکان فهماند که دوقرانی یا دودرهمی آن زمان رابین دو انگشت خود قرار دهند و نگه دارند.نگهبان قلعه ؛دوقرانی یاددوریالی آن زمان را دربین انگشتان آنها چنان نشانه رفت که تیر؛دوریالی را زد ولی به انگشتان صاحب دوریالی آسیب نرسانید.ترکهای تیموری که این میزان دقت در تیراندازی از سوی نگهبانان قلعه را دیدند؛از تصرف کوچ منصرف شدند و فرار را بر قرار ترجیح دادند وباسرعت فرار کردند یعنی به نوفرست کوچ کردند ودیگر هیچ گاه؛خیال تصرف روستای کوچ را درسرخود نپروراندند.سالهای بعد هر اتفاق مهمی که رخ می داند؛آنرا به سال کوچ ترکها نسبت میدادندومی گفتند: فلان رویداد دوسال یا پنج سال یا ده سال بعدازکوچ ترکها؛رخ داده است و چنین شد که کلمه سال از عبارت افتاد وکلمه کوچ ترکان یا کوچ ترکها برای نام کوچ ؛باقی ماند وبه روستای کوچ اطلاق شد..ودر قرن حاضر هروقت خواهند کسی را یک دنده بنامند وبه او بگویند فلانی حرفش یکی است ،می گویند:فلانی اهل کوچ ترکان است البته به مزاح و شوخی و گاهی هم به آدمی که می خواهند بگویند ؛کله شق است ،می گویند اواز کوچ ترکان است.باقی نامها هم هرکدام ؛یک وجه تسمیه ای ، دارد که به کوچ گفته شده است.