سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه مایه عبرت گرفتن است و از لغزش ایمن می سازد و پشت گرمی می آورد . [امام علی علیه السلام]
وبلاگ کوچ نهارجان +فرهنگ عامه در کوچ؛آلبوم محمدحسن اسایش
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اربعین شه گلگون کفن است

اربعین شاه دین -اشعار از واله (توسط محمد تقی زنگی (جوادی )-مداح -قم-گرداورنده محمدغلامی

   اربعین شه گلگون گفن است                ملک وجن وبشر در محن است 

چونکه از شام بلا آل رسول                  کربلاآمده گریان وملول

هر یکی امده با شور ونوا                    بسر تربت پاک شهدا

زینب غمزده با شیون وشین                 یکسر آمد بسر کوی حسین

بر سر قبر برادر چو رسید                 از جگر ناله ی جانسوز کشید

گفت : ای خسرو صد پاره بدن              شکوه دارم ببرت از دشمن 

بین که آزرده وبا ناله وآه                  میهمان بهر تو آمد ای شاه

خیز واز ما بنما استقبال                  بین که اطفال تو آمد به چه حال

روی طفلان تو گشته نیلی                چون عدو بر  رخشان زد سیلی

ای برادر زجفای عدوان                  منزل ما شده اندر ویران

من چه گویم که چه آمد بسرم              خون شد ازداغ رقیه جگرم

چون که خوابیده به ویرانه ی شام          من ندارم زفراقش آرام 

داد جان طفل سه ساله ببرت              تا نظر کرد حسین جان بسرت 

داغ او کرد مرا زار وغمین            چون به غربت شده ویرانه نشین

دیده بست از من وجمع اسرا            کرده  در گوشه ی ویران  ماوا

چون نیاورده ام آن طفل صغیر          خجلم از تو ، سراغش  تو مگیر 

من و(واله ) زغمت دیده تریم          بهر تو جان اخا  نوحه گریم

---به نقل از صص 255-257 کتاب گلبانگ غم -گرداورنده : محمد غلامی -توسطمحمد تقی زنگی(جوادی) -مداح .قم

چوشمعی سوختم از داغ مرگ ودرد هجرانت (زبان حل حضرت زینب با

چوشمعی سوختم از داغ مرگ ودرد هجرانت

 

ولی پروانه سان کردم فدا جان را به قربانت

اگر چه جان ندادم کربلا در پیش نعش تو

ولی صدبار مردم از برای لعل عطشانت

به هر درد ومصیبت با تو همکاری نمودم من

که تا تکمیل گردد انقلاب  وعهد وپیمانت

توخون از حنجرت میریخت، من ازدیده اشک غم

چو دیدم پاره پاره پیکر صد چاک عریانت

تودادی اصغر واکبر به میدان فداکاری

بلی من هم نمودم کودکانم را به قربانت

تورا سر بر سنان بشکست ، من از چوبه ی محمل

هلال آسا چو دیدم بر سر نی  رأس تابانت

مرا چون گنج در ویرانه جادادند ، واحسرت

تورا در مطبخ خولی عدو بنمود  پنهانت

تودادیسینه را در پیش تیغ ونیزه ، من بازو

به پیش تازیانه از برای حفظ طفلانت

توکاخ ظلم را لرزاندی ومن سر نگون کردم

چو چو ب خیزران آمد زکین بر درز دندانت

ولی این غم کشد من را که باید بی تو بر گردم

بسوی خانه ی بی صاحبت ، با این یتیمانت

تودادی (کربلایی)را دو چشم پربکاء اما

من اورا افتخار خادمی بهر عزیزانت

--اثر طبع نادعلی کربلایی)پدر سه شهید-به نقل از : شکوفه های غم

ص200-انتشارات خزر -تهران---



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( جمعه 92/9/29 :: ساعت 12:30 صبح )
»» توکاخ ظلم را لرزاندی ومن سرنگون کردم

چوشمعی سوختم از داغ مرگ ودرد هجرانت (زبان حل حضرت زینب با

چوشمعی سوختم از داغ مرگ ودرد هجرانت

 

ولی پروانه سان کردم فدا جان را به قربانت

اگر چه جان ندادم کربلا در پیش نعش تو

ولی صدبار مردم از برای لعل عطشانت

به هر درد ومصیبت با تو همکاری نمودم من

که تا تکمیل گردد انقلاب  وعهد وپیمانت

توخون از حنجرت میریخت، من ازدیده اشک غم

چو دیدم پاره پاره پیکر صد چاک عریانت

تودادی اصغر واکبر به میدان فداکاری

بلی من هم نمودم کودکانم را به قربانت

تورا سر بر سنان بشکست ، من از چوبه ی محمل

هلال آسا چو دیدم بر سر نی  رأس تابانت

مرا چون گنج در ویرانه جادادند ، واحسرت

تورا در مطبخ خولی عدو بنمود  پنهانت

تودادیسینه را در پیش تیغ ونیزه ، من بازو

به پیش تازیانه از برای حفظ طفلانت

توکاخ ظلم را لرزاندی ومن سر نگون کردم

چو چو ب خیزران آمد زکین بر درز دندانت

ولی این غم کشد من را که باید بی تو بر گردم

بسوی خانه ی بی صاحبت ، با این یتیمانت

تودادی (کربلایی)را دو چشم پربکاء اما

من اورا افتخار خادمی بهر عزیزانت

--اثر طبع نادعلی کربلایی)پدر سه شهید-به نقل از : شکوفه های غم

ص200-انتشارات خزر -تهران---



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( پنج شنبه 92/9/21 :: ساعت 12:0 صبح )
»» روستای کوچ نهارجان بیرجندیاکوچ خراشاد

باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا  در کوچه های روستا  دقایقی قدم زنند وآقای بهنیابه راهنما وبه سپاه دانش تازه از شهر رسیده  روستارامعرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش یعنی مرحوم لطفی وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبه روستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهشت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتریعنی نوفرست به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ  الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه افتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی الاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای (او )دارد ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :(ای) داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد واولین کلمه ای که به ما یاد داد :آب وبابا بودومن هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادم وتوانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---

شغل اصلی مردم روستای کوچ از ایام قدیم کشاورزی ودامداری وقالیبافی  وسبد بافی ونجاری وبعضی صنایع دستی وبافندگی چون جاجیم بافی-کرباس بافی -قالیچه بافی وسبد بافی وامثالهم بوده است در کار کشاورزی بیشتر محصولاتی چون : گندم وجو وسیب زمینی -عدس -نخود -سیر وپیاز وشنبلیله -شوید -لوبیا قرمز واز این قبیل بوده است ومحصولات مهم سردرختی این روستا عبارت بوده است از :انگور  سیاه وانگور حسینی - سیب درختی وبه وگردو وتوت وکمی هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ی درختی وسنجد وانار وانجیروکشته توت یا همان توت خشک وبادام وبادمک کوهی که به دک معروف است مهمترین محصول سردرختی کوچ گردوبوده است که بانام جوز از آن یاد می شود .شلغم وزردک محلی وچغندر هم از دیگر محصولات این روستا بوده است ودر کنار آن مقداری هم سبزی از قبیل : نعنا -بادام تره -کوجه فرنگی -تره -سلمه .تره سیروچند نوع سبزی خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتی بوده است که در بهار وتابستان احتیاج به آب نداشته است وتنها در اوایل مهر ماه به آن آب می داده اند .هوای این روستا بسیار مطیوع وییلاقی بوده است .بطوری که در بعضی از سالهادراول مهرماه آب کاملا یخ می بسته است .سوخت مردم این روستا در گذشته هیزم صحرا وکنده ی درختان بوده است ودر پنجاه ساله ی اخیرهم در کنار چوب وهیزم ازنفت هم استفاده می کرده اند اما در زمستان کرسی هارا حتما با زغال چوب وآتش کنده گرم نگه می داشته اند چند سالی است که برق به این روست آمده است وحلا هم در زمستان از بخاری برقی ودر تابستان ازیخچال هم استفاده می شود وجادهی این روستا به بیرجند هماز مسیر کوچ ملک آباد -خراشاد -به بیرجند اسفالت گردیده است تا بیست سال قبل این روست از خود مینی بوس داشت .اما همین که جمعیت کم شد مینی بوس هم خط روستا به بیرجند را تعطیل نمود وبه روستای «ود وحاجی آباد ونوکند رفت تا به شهر بیرجند وممود وحاجی آباد ونوکند سرویس رفت وبرگشت داشته باشد ومردم چند سالی با اتوبوس خراشاد به بیرجند می رفتند اما چند سال است که اتوبوس خراشاد هم به علت کمبود جمعیت منطقه وازدیاد ماشینهای سواری شخصی تعطیل گردیده است وحلا مردم برای رفت وآمد از ماشین شخصی ویا تاکسی تلفنی استفاده می کنند. .در کار گله وگوسفند داری هم در گذشته این مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند ومیش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش میداده اند واز شیر آنها انواع محصول خوراکی چون -ماست .دوغ وقروت که حاصل جوشاندن دوغ است ونیز کره ی محلی وروغن زرد بدست می آورده اند. در زمستان هم که کار کشاورزی کمتر می شده است اکثر مردان به کار سبد بافی وتختک برنج ریزی وشولگ قروت دان وسبد شلغم شویی وگاو سبد یا گوسبد وکالک بز وکرتی وسبدفنجان دان وسبددوک ریسی وامثال آن وحتی زنبر بافی می پرداخته اند وزنان هم به کار قالیبافی یا دوک ریسی وریشتن پشم وپنبه وتهیه نخ برای قالین ویا تون کرباسبافی مشغول بوده اند .علاوه براین دراین روستا ملاهای بزرگی بوده اند که تعدای از این ملاها بنامهای : ملاهاشم- آخوند میرمحمد- آخوند زین العابدین- آخوند میر هاشم -آخوند ملامصیب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علی _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسین -آخوندمیر علی -آخوند ملاغلام حسین-آخوند ملا حسن صالح -نامیده می شده اند  -ملاکربلایی حاج علی -کربلایی حاج غلامحسین -کربلایی علی افروز (از مداحان معروف واز دراویش سرشناس منطقه) -بوده است-از میان معلمان این روستا می توان ازافراد ذیل نام برد :دکتر محمد رضا بهنیا فرزند مرحوم محمد بهنیا که بهنیا خود اولین کارمند این روستا در اداره ی ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بیرجند بوده است ودکتر بهنیا با نوشتن کتاب معروف بیرجند نگین کویر را همه بخوبی می شناسند بعد از بهنیا معلمان ودبیران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسکری-مرحوم محمد حسین حبیب نیا (دبیر شیمی ) -محمد علی کوچی -غلامحسین کوچی -محمد کوچی  -محمد علی صبوری محمد کوچی -علی کوچی فاطمه کوچی -صدیقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زین العبدین کوچی -حسن رضا آزادگان وتعدادی دیگر که اکنون نام آنها در خاطرم نیست -از میان کارمندان بانک بایداز افراد ذیل نام برد :حمید آقا بهنیا که خود معاون چندین بانک معروف ایران از جمله بانک تهران -بانک فرهنگیان -بانک ملت درتهران ومشهد  در قبل وبعد از انقلاب بوده است واکنون به افتحار باز نشستگی نایل آمده است .محمدرضا سورگی -حسین کوچی محمد کوچی-علی کوچی-مهدی الهامیان .اماازمیان کارمندان پست در راس همه باید از ذبیح الله فتاحیان نام بر دکه سالهاست به افتخار باز نشسگی نایل آمده است وهم اکنون در کار کشاورزی دستی دارد --اقای محمد سامانی -محمد علی معنوی پور وعلی علی آبادی -علی کوچی وفرزند محمدعلی آزادگان هم از دیگر کارمندان اداره ی پست بیرجند از این روستا بوده وهستند .ازمیان کارمندان ارتش ونیروی انتظامی وراهنمایی ورانندگی هم باید از افراد ذیل نام برد :اسحاق یادکار کارمند ژاندارمری که به رحمت خدا رفته است -علیرضا الهامیان -محمد رضا معنوی پور هردو ازنیروهای زبده ی نیروی انتظامی -آقای ...صبوری از نیروهای ویژه نیروی انتظامی ومحمدعلی کوچی از افسران زبده ونیک نام رانندگی وراهنمایی ونیز مرحوم سید محمد رضوی که چهل سال است به رحمت ایزدی رفته از اولین نیروهای ژاندارمری  بوده است از سرهنگ موسی محققوبرادش علی کوچی نیز باید به عنوان بچه های انقلاب وکمیته انقلاب نام برد که بتازگی باز نشست گردیده است  .ازمیان کارمندان بهداری بایداز مسلم افروز وخواهرشان ونیز یاسین کوچی وفاطمه کوچی  وزهراکوچی وتعدادی دیگرنامبرد .ازمیان اینها باید از دودختر محمد علی حسن زاده مفرد نام برد که یکی دکتر چشم ودیگری دکتر داروسازمی باشد وبه خدمت مشغول است .هم چنین از خانم فتاحیان باید به عنوان یک پرستار موفق در بیمارستانهای بیرجند نام برد در کناراینها چندین نفر در فرودگاه های کشور وچندین نفر هم در دانشگاه پزشکی وتعدادی هم در کویرتایر وکارخانجات دیگر  ونیز نمایندگی روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونیز مرزبانی مشغول بکارند که به علت نداشتن حضور ذهن از نامبردن آنها خودداری می شود. ادامه ی معرفی اطلاعات ر وستای کوچ را بوقتی دیگر موکول می کنم .----مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت اول ودوم :---در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمدحسن اسایش--------------



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( یکشنبه 92/9/17 :: ساعت 6:30 عصر )
»» روستای کوچ نهارجان بیرجند

باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا بچرخند وقدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبهروستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ  الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای آو دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---

 

شغل اصلی مردم روستای کوچ از ایام قدیم کشاورزی ودامداری وقالیبافی  وسبد بافی ونجاری وبعضی صنایع دستی وبافندگی چون جاجیم بافی-کرباس بافی -قالیچه بافی وسبد بافی وامثالهم بوده است در کار کشاورزی بیشتر محصولاتی چون : گندم وجو وسیب زمینی -عدس -نخود -سیر وپیاز وشنبلیله -شوید -لوبیا قرمز واز این قبیل بوده است ومحصولات مهم سردرختی این روستا عبارت بوده است از :انگور  سیاه وانگور حسینی - سیب درختی وبه وگردو وتوت وکمی هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ی درختی وسنجد وانار وانجیروکشته توت یا همان توت خشک وبادام وبادمک کوهی که به دک معروف است مهمترین محصول سردرختی کوچ گردوبوده است که بانام جوز از آن یاد می شود .شلغم وزردک محلی وچغندر هم از دیگر محصولات این روستا بوده است ودر کنار آن مقداری هم سبزی از قبیل : نعنا -بادام تره -کوجه فرنگی -تره -سلمه .تره سیروچند نوع سبزی خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتی بوده است که در بهار وتابستان احتیاج به آب نداشته است وتنها در اوایل مهر ماه به آن آب می داده اند .هوای این روستا بسیار مطیوع وییلاقی بوده است .بطوری که در بعضی از سالهادراول مهرماه آب کاملا یخ می بسته است .سوخت مردم این روستا در گذشته هیزم صحرا وکنده ی درختان بوده است ودر پنجاه ساله ی اخیرهم در کنار چوب وهیزم ازنفت هم استفاده می کرده اند اما در زمستان کرسی هارا حتما با زغال چوب وآتش کنده گرم نگه می داشته اند چند سالی است که برق به این روست آمده است وحلا هم در زمستان از بخاری برقی ودر تابستان ازیخچال هم استفاده می شود وجادهی این روستا به بیرجند هماز مسیر کوچ ملک آباد -خراشاد -به بیرجند اسفالت گردیده است تا بیست سال قبل این روست از خود مینی بوس داشت .اما همین که جمعیت کم شد مینی بوس هم خط روستا به بیرجند را تعطیل نمود وبه روستای «ود وحاجی آباد ونوکند رفت تا به شهر بیرجند وممود وحاجی آباد ونوکند سرویس رفت وبرگشت داشته باشد ومردم چند سالی با اتوبوس خراشاد به بیرجند می رفتند اما چند سال است که اتوبوس خراشاد هم به علت کمبود جمعیت منطقه وازدیاد ماشینهای سواری شخصی تعطیل گردیده است وحلا مردم برای رفت وآمد از ماشین شخصی ویا تاکسی تلفنی استفاده می کنند. .در کار گله وگوسفند داری هم در گذشته این مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند ومیش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش میداده اند واز شیر آنها انواع محصول خوراکی چون -ماست .دوغ وقروت که حاصل جوشاندن دوغ است ونیز کره ی محلی وروغن زرد بدست می آورده اند. در زمستان هم که کار کشاورزی کمتر می شده است اکثر مردان به کار سبد بافی وتختک برنج ریزی وشولگ قروت دان وسبد شلغم شویی وگاو سبد یا گوسبد وکالک بز وکرتی وسبدفنجان دان وسبددوک ریسی وامثال آن وحتی زنبر بافی می پرداخته اند وزنان هم به کار قالیبافی یا دوک ریسی وریشتن پشم وپنبه وتهیه نخ برای قالین ویا تون کرباسبافی مشغول بوده اند .علاوه براین دراین روستا ملاهای بزرگی بوده اند که تعدای از این ملاها بنامهای : ملاهاشم- آخوند میرمحمد- آخوند زین العابدین- آخوند میر هاشم -آخوند ملامصیب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علی _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسین -آخوندمیر علی -آخوند ملاغلام حسین-آخوند ملا حسن صالح -نامیده می شده اند  -ملاکربلایی حاج علی -کربلایی حاج غلامحسین -کربلایی علی افروز (از مداحان معروف واز دراویش سرشناس منطقه) -بوده است-از میان معلمان این روستا می توان ازافراد ذیل نام برد :دکتر محمد رضا بهنیا فرزند مرحوم محمد بهنیا که بهنیا خود اولین کارمند این روستا در اداره ی ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بیرجند بوده است ودکتر بهنیا با نوشتن کتاب معروف بیرجند نگین کویر را همه بخوبی می شناسند بعد از بهنیا معلمان ودبیران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسکری-مرحوم محمد حسین حبیب نیا (دبیر شیمی ) -محمد علی کوچی -غلامحسین کوچی -محمد کوچی  -محمد علی صبوری محمد کوچی -علی کوچی فاطمه کوچی -صدیقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زین العبدین کوچی -حسن رضا آزادگان وتعدادی دیگر که اکنون نام آنها در خاطرم نیست -از میان کارمندان بانک بایداز افراد ذیل نام برد :حمید آقا بهنیا که خود معاون چندین بانک معروف ایران از جمله بانک تهران -بانک فرهنگیان -بانک ملت درتهران ومشهد  در قبل وبعد از انقلاب بوده است واکنون به افتحار باز نشستگی نایل آمده است .محمدرضا سورگی -حسین کوچی محمد کوچی-علی کوچی-مهدی الهامیان .اماازمیان کارمندان پست در راس همه باید از ذبیح الله فتاحیان نام بر دکه سالهاست به افتخار باز نشسگی نایل آمده است وهم اکنون در کار کشاورزی دستی دارد --اقای محمد سامانی -محمد علی معنوی پور وعلی علی آبادی -علی کوچی وفرزند محمدعلی آزادگان هم از دیگر کارمندان اداره ی پست بیرجند از این روستا بوده وهستند .ازمیان کارمندان ارتش ونیروی انتظامی وراهنمایی ورانندگی هم باید از افراد ذیل نام برد :اسحاق یادکار کارمند ژاندارمری که به رحمت خدا رفته است -علیرضا الهامیان -محمد رضا معنوی پور هردو ازنیروهای زبده ی نیروی انتظامی -آقای ...صبوری از نیروهای ویژه نیروی انتظامی ومحمدعلی کوچی از افسران زبده ونیک نام رانندگی وراهنمایی ونیز مرحوم سید محمد رضوی که چهل سال است به رحمت ایزدی رفته از اولین نیروهای ژاندارمری  بوده است از سرهنگ موسی محققوبرادش علی کوچی نیز باید به عنوان بچه های انقلاب وکمیته انقلاب نام برد که بتازگی باز نشست گردیده است  .ازمیان کارمندان بهداری بایداز مسلم افروز وخواهرشان ونیز یاسین کوچی وفاطمه کوچی  وزهراکوچی وتعدادی دیگرنامبرد .ازمیان اینها باید از دودختر محمد علی حسن زاده مفرد نام برد که یکی دکتر چشم ودیگری دکتر داروسازمی باشد وبه خدمت مشغول است .هم چنین از خانم فتاحیان باید به عنوان یک پرستار موفق در بیمارستانهای بیرجند نام برد در کناراینها چندین نفر در فرودگاه های کشور وچندین نفر هم در دانشگاه پزشکی وتعدادی هم در کویرتایر وکارخانجات دیگر  ونیز نمایندگی روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونیز مرزبانی مشغول بکارند که به علت نداشتن حضور ذهن از نامبردن آنها خودداری می شود. ادامه ی معرفی اطلاعات ر وستای کوچ را بوقتی دیگر موکول می کنم .----مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت اول ودوم :---در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمدحسن اسایش



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( یکشنبه 92/9/17 :: ساعت 6:6 عصر )
»» روستای کوچ نهارجانیا کوچ خراشاد

باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا بچرخند وقدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند اداره ی ثبت اسنادبیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبهروستابر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم وودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برودمن هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد ووما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار آلاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ  الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه وووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای آو دارود ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---

 

شغل اصلی مردم روستای کوچ از ایام قدیم کشاورزی ودامداری وقالیبافی  وسبد بافی ونجاری وبعضی صنایع دستی وبافندگی چون جاجیم بافی-کرباس بافی -قالیچه بافی وسبد بافی وامثالهم بوده است در کار کشاورزی بیشتر محصولاتی چون : گندم وجو وسیب زمینی -عدس -نخود -سیر وپیاز وشنبلیله -شوید -لوبیا قرمز واز این قبیل بوده است ومحصولات مهم سردرختی این روستا عبارت بوده است از :انگور  سیاه وانگور حسینی - سیب درختی وبه وگردو وتوت وکمی هم شاه توت -زرد آلو وآلبابالو وگوجه ی درختی وسنجد وانار وانجیروکشته توت یا همان توت خشک وبادام وبادمک کوهی که به دک معروف است مهمترین محصول سردرختی کوچ گردوبوده است که بانام جوز از آن یاد می شود .شلغم وزردک محلی وچغندر هم از دیگر محصولات این روستا بوده است ودر کنار آن مقداری هم سبزی از قبیل : نعنا -بادام تره -کوجه فرنگی -تره -سلمه .تره سیروچند نوع سبزی خوردن بوده است .زعفران هم از محصولاتی بوده است که در بهار وتابستان احتیاج به آب نداشته است وتنها در اوایل مهر ماه به آن آب می داده اند .هوای این روستا بسیار مطیوع وییلاقی بوده است .بطوری که در بعضی از سالهادراول مهرماه آب کاملا یخ می بسته است .سوخت مردم این روستا در گذشته هیزم صحرا وکنده ی درختان بوده است ودر پنجاه ساله ی اخیرهم در کنار چوب وهیزم ازنفت هم استفاده می کرده اند اما در زمستان کرسی هارا حتما با زغال چوب وآتش کنده گرم نگه می داشته اند چند سالی است که برق به این روست آمده است وحلا هم در زمستان از بخاری برقی ودر تابستان ازیخچال هم استفاده می شود وجادهی این روستا به بیرجند هماز مسیر کوچ ملک آباد -خراشاد -به بیرجند اسفالت گردیده است تا بیست سال قبل این روست از خود مینی بوس داشت .اما همین که جمعیت کم شد مینی بوس هم خط روستا به بیرجند را تعطیل نمود وبه روستای «ود وحاجی آباد ونوکند رفت تا به شهر بیرجند وممود وحاجی آباد ونوکند سرویس رفت وبرگشت داشته باشد ومردم چند سالی با اتوبوس خراشاد به بیرجند می رفتند اما چند سال است که اتوبوس خراشاد هم به علت کمبود جمعیت منطقه وازدیاد ماشینهای سواری شخصی تعطیل گردیده است وحلا مردم برای رفت وآمد از ماشین شخصی ویا تاکسی تلفنی استفاده می کنند. .در کار گله وگوسفند داری هم در گذشته این مردم استاد بوده اند وانواع گوسفند ومیش وبز وبزغاله وبره را وگاو گوساله را پرورش میداده اند واز شیر آنها انواع محصول خوراکی چون -ماست .دوغ وقروت که حاصل جوشاندن دوغ است ونیز کره ی محلی وروغن زرد بدست می آورده اند. در زمستان هم که کار کشاورزی کمتر می شده است اکثر مردان به کار سبد بافی وتختک برنج ریزی وشولگ قروت دان وسبد شلغم شویی وگاو سبد یا گوسبد وکالک بز وکرتی وسبدفنجان دان وسبددوک ریسی وامثال آن وحتی زنبر بافی می پرداخته اند وزنان هم به کار قالیبافی یا دوک ریسی وریشتن پشم وپنبه وتهیه نخ برای قالین ویا تون کرباسبافی مشغول بوده اند .علاوه براین دراین روستا ملاهای بزرگی بوده اند که تعدای از این ملاها بنامهای : ملاهاشم- آخوند میرمحمد- آخوند زین العابدین- آخوند میر هاشم -آخوند ملامصیب -آخوند ملامحمد حسن -آخوند ملامحمد علی _آخوند ملا محمد بخش الله - آخوند ملامحمد حسین -آخوندمیر علی -آخوند ملاغلام حسین-آخوند ملا حسن صالح -نامیده می شده اند  -ملاکربلایی حاج علی -کربلایی حاج غلامحسین -کربلایی علی افروز (از مداحان معروف واز دراویش سرشناس منطقه) -بوده است-از میان معلمان این روستا می توان ازافراد ذیل نام برد :دکتر محمد رضا بهنیا فرزند مرحوم محمد بهنیا که بهنیا خود اولین کارمند این روستا در اداره ی ثبت اسناد وبعدا داگاه شهر بیرجند بوده است ودکتر بهنیا با نوشتن کتاب معروف بیرجند نگین کویر را همه بخوبی می شناسند بعد از بهنیا معلمان ودبیران عباتند از :مرحوم محمدحسن عسکری-مرحوم محمد حسین حبیب نیا (دبیر شیمی ) -محمد علی کوچی -غلامحسین کوچی -محمد کوچی  -محمد علی صبوری محمد کوچی -علی کوچی فاطمه کوچی -صدیقه افروز-مرحوم محمد رضا افروز -زین العبدین کوچی -حسن رضا آزادگان وتعدادی دیگر که اکنون نام آنها در خاطرم نیست -از میان کارمندان بانک بایداز افراد ذیل نام برد :حمید آقا بهنیا که خود معاون چندین بانک معروف ایران از جمله بانک تهران -بانک فرهنگیان -بانک ملت درتهران ومشهد  در قبل وبعد از انقلاب بوده است واکنون به افتحار باز نشستگی نایل آمده است .محمدرضا سورگی -حسین کوچی محمد کوچی-علی کوچی-مهدی الهامیان .اماازمیان کارمندان پست در راس همه باید از ذبیح الله فتاحیان نام بر دکه سالهاست به افتخار باز نشسگی نایل آمده است وهم اکنون در کار کشاورزی دستی دارد --اقای محمد سامانی -محمد علی معنوی پور وعلی علی آبادی -علی کوچی وفرزند محمدعلی آزادگان هم از دیگر کارمندان اداره ی پست بیرجند از این روستا بوده وهستند .ازمیان کارمندان ارتش ونیروی انتظامی وراهنمایی ورانندگی هم باید از افراد ذیل نام برد :اسحاق یادکار کارمند ژاندارمری که به رحمت خدا رفته است -علیرضا الهامیان -محمد رضا معنوی پور هردو ازنیروهای زبده ی نیروی انتظامی -آقای ...صبوری از نیروهای ویژه نیروی انتظامی ومحمدعلی کوچی از افسران زبده ونیک نام رانندگی وراهنمایی ونیز مرحوم سید محمد رضوی که چهل سال است به رحمت ایزدی رفته از اولین نیروهای ژاندارمری  بوده است از سرهنگ موسی محققوبرادش علی کوچی نیز باید به عنوان بچه های انقلاب وکمیته انقلاب نام برد که بتازگی باز نشست گردیده است  .ازمیان کارمندان بهداری بایداز مسلم افروز وخواهرشان ونیز یاسین کوچی وفاطمه کوچی  وزهراکوچی وتعدادی دیگرنامبرد .ازمیان اینها باید از دودختر محمد علی حسن زاده مفرد نام برد که یکی دکتر چشم ودیگری دکتر داروسازمی باشد وبه خدمت مشغول است .هم چنین از خانم فتاحیان باید به عنوان یک پرستار موفق در بیمارستانهای بیرجند نام برد در کناراینها چندین نفر در فرودگاه های کشور وچندین نفر هم در دانشگاه پزشکی وتعدادی هم در کویرتایر وکارخانجات دیگر  ونیز نمایندگی روزنامه هاوقرارگاه محمد رسول الله ونیز مرزبانی مشغول بکارند که به علت نداشتن حضور ذهن از نامبردن آنها خودداری می شود. ادامه ی معرفی اطلاعات ر وستای کوچ را بوقتی دیگر موکول می کنم .----مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت اول ودوم :---در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منتظر باشید.محمدحسن اسایش



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( یکشنبه 92/9/17 :: ساعت 6:5 عصر )
»» من رقیه خسرو لب تشنه را دردانه ام

 

ایکه اشک افشان شدی از دیدن غمخانه ام           من رقیه خسرو لب تشنه را دردانه ام

غنچه باغ بتول ونوگل آل رسول                        زیب دامان حسین آن سرور فرزانه ام

نازپرور گوهری بودم که دست روزگار                  جای داد ازراه کین در گوشه ویرانه ام

دست استبداد بیداد یزید بدگهر                     کند همچون سیل بنیان کنزجا کاشانه ام

ریخت ناحق خون حق رادر زمین کربلا                     آتش بیدادزد بر خیمه شاهانه ام

بسته شد بردست وپاوگردنم زنجیر ظلم              خسته شد زیر گران بار اسارت شانه ام

اززمین کربلاتا شام طعن وجور خصم                        دیدم وخواندنداز آل نبی بیگانه ام

وای از ظلم یزید ورسم مهمانداریش                   کان سیه دل داد منزل گوشه ویرانه ام

گاه هجران پدر بنمود گریانم چوشمع               گاه داغ نوجوانان سوخت  چون پروانه ام

روز وشب پر بود چشمان من از خون جگر         ساقی گردان می غم ریخت در پیمانه ام

تا شبیدیدم سر پاک پدر را غرق خون             جان خود تسلیم کردم در بر جانانه ام

نیمه شب غساله دادم غسل وپوشاندم کفن     عمه ام چون گنج مدفون ساخت در ویرانه ام

سربه قبر کوچکم بگذار وافغانم شنو          کز غم هجر چدر چون استن حنانه ام

در ابان ماه هزار وسیصد وپنجاه ویک          گشت اشعار{وفایی}ثبت درغمخانه ام

---گلبانگ غم-صص 243-244-گرداورنده:محمد غلامی -چاچ موسسه مطبوعاتی خزر-تهران



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( جمعه 92/9/15 :: ساعت 4:46 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

امام حسین وحضرت زینب (ع) مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفت
امام حسین وحضرت زینب (ع) مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفت
روستای کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد-شهرستان بیرجند معرفی روستای کو
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو
درشهادت دخت رسول الله ، فاطمه الزهرا (س)
? مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است     م
عزای رسول الله (ص) -امام مجتبی (ع) وامام رضا (ع) عزای رسول الله
درشهادت رسول خدا (ص) وامام مجتبی (ع) وامام رضا (ع)
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 103
>> بازدید دیروز: 58
>> مجموع بازدیدها: 1786721
» درباره من

وبلاگ کوچ نهارجان +فرهنگ عامه در کوچ؛آلبوم محمدحسن اسایش
مدیر وبلاگ : محمد حسن اسایش[248]
نویسندگان وبلاگ :
محمد بنده  خدای تعالی
محمد بنده خدای تعالی (@)[16]

محمدحسن اسایش (@)[7]


فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد . اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس----محمد حسن اسایش

» پیوندهای روزانه

البوم محمد حسن اسایش - در کلوب [7]
mh.asayesh.album [23]
جشن غدیر مبارک [2]
کوچ بلاگ -وبلاک کوچ نهارجان [297]
[آرشیو(4)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
چهارده معصوم (علیهم السلام ) ویاران[57] . شوخوانی[15] . فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بع[10] . چهارده معصوم (علیهم السلام ) ویاران[9] . همراه با اهل بیت وچهارده معصوم _علیهم السلام)[8] . مناجات سحر[7] . درولادت مولی امیرالمومنین -خانه زاد خدا (علی) علیه السلام[7] . بشارت شیعیان !شد ماه شعبان ماه پیغمبر فزون شد بر خلایق لطف وجود[6] . عزای رسول الله (ص) -امام مجتبی (ع) وامام رضا (ع) عزای رسول الله[5] . ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه ش[4] . فلک -دانی -چه ظلمی از تو -بر زهرای اطهرشد -نیلی -سیلی -ضربت در -[4] . فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بع[3] . ---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار[3] . ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه شکس[3] . مژده زمیلاد شه ملک دین سبط پیمبرولی چارمین مژده زمیلاد شه عالمین[3] . مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است مزده که[3] . روستای کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد-شهرستان بیرجند معرفی روستای کو[3] . باز آکه دل هنوز بیاد تو دلبر است جان از دریچه ی نظر چشم بر در اس[3] . ----باسمه تعالی -------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نها[3] . امام حسین وحضرت زینب (ع) مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفت کر[2] . امام هفتمین -حسن رویی -حسین خویی-زنسل حضرت زهرا -گلی از گلشن طاه[2] . .کوچ نهارجان بیرجند یا کوچ خراشاد ویا کوچ باقران امروزکه سنگ نگا[2] . ? غدیر خم -اهمیت حجه الوداع هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و ا[2] . آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده[2] . حضرت زینب (س)--[2] . فلک باآل پیغمبر بسی جور وجفا کردی ستم اندازه ای دارد ،توبیحد ظلم[2] . میلاد ولی عشر -هادی دین -زاده ی خیر البشر -نور خدا -سبل علی -سبط[2] . نیمه رمضانی[2] . ماهی شده در ماه رجب جلوه کر امشب        کز شرم نهان است به کردون[2] . شهادت مولیامیر المومنین علی (علیه السلام)کشته شد شیر خدا، ُآه و[2] . ---غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی[2] . مادران بیرجندی ویا کسانی که می خواهند کودک گریه نکند وزودتر بخوا[2] . ولادت فاطمهالزه -دخت نبی اکرم (ص) البشارت که عیان مهر فروزان آمد[2] . ولادت فاطمه-دخت نبی اکرم (ص) البشارت که عیان مهر فروزان آمد ظاهر . یا الله . یا رسول الله داغت -دارد عزا امشب سه جا بهر عزیزان -گه مدینه رود . یا محمد دخنرت امشب پسر آورده است . یارب . ----یارب این زندانی مظلوم سبط مصطفی است ؟              یا خلیل ا . یارب به محمد وعلی وزهرا . یارب به محمد که علی را برسان . یزدان . یوسف کشور اسلام تویی مهدی جان -مجری عدل ومساوات -ناجی ملت در دام . یوسف کشور اسلام-مهدی جان -مجری عدل ومساوات -ناجی ملت دردام . یک دختر قهرمان زشیر حق . کشته شد حیدر . کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا آه وو . کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا آه و . -----کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا-نیم . کوچ وشغل مردم،محصولات کوچ در گذشته . ولادت امام رضا . ماه حسین . ماه شهادت . ماه شکست دشمن -مهرتو . ماه قیام . ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه . ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج . فلک دانی -چه ظلمی از توبر زهرای اطهرشد -سیلی -نیلی -ضربت در - حب . فلک با آل پیغمبر بسی -جور وجفا کردی -فلک دانی -چها کردی به آل تا . فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد            چه بیدادی زتو . فلک دانی چه ظلمی از تو& برزهرای اطهر شد& چه بیدادی زتو بر فاطمه& . قبولی توبه آدم وحرکت کشتی نوح= میلاد چند امامو وفات . کشته شد حیىر -ساقی کوثر -حجت داور -شى فلک لرزان -شد ملک کریان -ز . کوچ نهارجان -روستای کوچ -کوچ خراشاد -کوچ نوفرست -محمد حسن اسایش- . گشت عیان نور خدا عسکری -گشت زرخ پرده گشا عسکری -ولادت امام حسن ع . گه مدینه رود گه خراسان . -- غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی . - ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ماه . ----------- هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و خروج آن . چهارده معصوم(ع) ویاران . چو شمعی سوختم -توکاخ ظلم را لرزاندی و من سر نگون کردم . چوشمعی سوختم -توکاخ ظلم را لرزاندی - من وازگون کردم-تودادی کربلا . حامی قرآن . حبل جفا -حبل المتین . فتح قلعه خیبروتغییر قبله . فرارسیدن محرم - محرم - محرم ماه خون - ماه ماه حسین - محرم ماه قی . فرزند نبی . شوخوانی - . -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه---- محرم-ماه خون وقیام -ماه . عزای رسول الله (ص) -امام مجتبی (ع) وامام رضا (ع) عزای رسول الله . متوکل بنموده است برآو جوروجفا-گاه زندان وگهی حبس نظر بود زکین -گ . ----محبوس سامرا (امام هادی )--- هادی دین نبی گشته گرفتار بلا . ----محبوس سامرا (امام هادی )--- هادی دین نبی گشته گرفتار بلا . ----محبوس سامرا (امام هادی )--- هادی دین نبی گشته گرفتار بلا . محرم . محرم -ماه خون -ماه حسین ماه قیام ماه شهادت-ماه شکست . محرم -ماه خون -ماه قیام-ماه شهاىت -ماه شکست دشمن . محرم -ماه قیام -ماه حسین ماه خروج -ماه ظهور -ماه شکست ذشمن قرآن . محرم ماه قیام -ماه خون -ماه بیروزی -ماه شکست دشمن قرآن -ماه خروج . محرم،ماه خون . محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن ماه قیام ،ماه حسین . محرم-ماه قیام ماه ظهور -ماه حسین -ماه شکست دشمن -نهضت مقدس . محمد وغار حرا . مژده ز میلاد ولی خدا       شاه ولایت علی مرتضی     مژده زمیلاد ش . مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است مزده که . مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دین به به گشته جشن میلاد میر مومنین . مژده که شد چهره نما عسکری -گشت عیان نور خدا عسکری -نور خدا شمس ه . مژده که میلاد شه خاتم است       عیدسعید نبی اکرم است     مژده که . ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه شکست دشمن قرآن . ماه محرم-ماه قیام -ماه ظهور -ماه خروج مردی قیام کرده -اکبر زیباج . هادی دین نبی -گشته گرفتار بلا -متوکل بنموده است -بر او جور وجفا . هر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین ج . هفتاد تن غیور . نامرد . نبرد باطل وحق . فلک دانی . مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفت          کربلا را خوابگاه ن . من رقیه خسرولب تشنه -غنچه باغ بتول -نوگل آل رسول -دست استبداد بی . من زینبم . میلاد حسن سبط رسول اسا امشب           تبریک به زهرای بتول است ام . میلاد حسن سبط رسول است امشب نبریک به زهرای بتول است امشب شادند م . میلاد ولی عشر -هادی دین زاده ی خیر البشر -نور خدا --حجت حق -سبطن . خراشاد-روستای خراشاد -مردم ومسجد -تفریحات -شب نشینی -تاجکوه -بچه . خورشید رفته است . خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز وز . خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز وز . خورشیدخراسانشب میلادعلی . -در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان . در شهادت امام بقر . در شهادت امام جعفر صادق . در شهادت امام موسی کاظم (ع) . در شهادت امام هفتم موسی بن جعفر (ع) . در شهادت علی بن ابیطالب . در عزاوشهادت رسول الله(ص)،امام مجتبی،امامرضا(ع) . در ولادت امام حسین . در ولادت امام حسین وابوالفضل العباس (ع) . در ولادت امام رضا _ در ولادت امام هشتم - در ولادت ضامن آهو - در . در ولادت امام زمان . در ولادت امام زین العابدین . در ولادت امام سجاد . در ولادت امام مجتبی . در ولادت دویار ویاور حق . در ولادت رسول - محمد مصطفی . در ولادت شبیه ترین فرد به رسول الله (ص) علی اکبر . در ولادت علمدار کربلا . در ولادت علی اکبر امام حسین . در ولادت فاطمه الزهرا (س) -دخت نبی - همسر علی (ع) . در ولادت متولدین ماه شعبان . در ولادت مهدی موعود . در ولادت مهدی موعود (عج..) . در ولادت مولود کعبه - در ولادت مولی امیر المومنین علی - گشته جشن . درس عملی . درشهادت بانوی دوعالم -دخت رسول الله-فاطمه الزهرا (سلام الله علیه . درشهادت دخت رسول الله -درشهادتفاطمه الزهرا (س) . درشهادت فاطمه زهرا - درشهادت دخت نبی - درشهادت دختر رسول خدا . درعزای : رسول الله -امام مجتبی-امام رضا . درولا ت امام زمان . درولا ت ولی عصر ،صاحب الزمان . درولادت امام حسن عسکری . درولادت امام حسن عسکری :مژده که شد چهره نما عسکری گشت عیان نور خ . درولادت امام حسن عسکری :مژده که شد چهره نما عسکری        گشت عیا . درولادت امام حسین وحضرت ابوالفضل العباس (ع)-ماه شعبان . درولادت امام محمد باقر -ولادت امام محمد باقر -بازازکنوزرحمت دریا . درولادت امام هشتم -امامرضا &فرزند نبی& رهبر دین &حامی قرآن . درولادت دخت نبی -همسر علی - فاطمه الزهرا -البشارت که عیان مهر فر . درولادت دوبرادر جانباز . درولادت دوبرادر جانباز-امام حسین (ع) وابوالفضل (ع) بشارت شیعیان . درولادت فاطمه الزهرا -ولادت دخت رسول خدا -ولادت دخت رسول الله-ال . درولادت قمر بنی هاشم . آمدشب میلاد عی -شمس خراسان --فرزند نبی -رهبر دین -حامی قرآن . اربعین شه گلگون کفن است -برسر قبربرادر چورسید -خیز وازما بنما اس . اربعین شه گلگون‌کفن است . از بهر علی تو -دختر آوردی . از لاخ مزار کوچ چه می دانیم؟ . ازبهر جهاد اکبر آوردی . ازچه توخاموش شدی . اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) . -البش که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد . البشارت که عیان مهرفروزان آمد -دختر ختم رسل -مه تابان -هادی کل - . البشارت که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده . ---البشارت که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آ . امام حسن عسکری-پرده گشا عسکری -جلوه کنان-ماه لقا عسکری . ? ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب ماه خروج پیشرومومنان بود ما . ? الهی سوخت از این زهر کاری جسم وجان من             شرر بگرفت از . 1392 سی و یکم خرداد عید سعید شه صاحب زمان باد مبارک به همه شیعی . cنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه---- محر . آل پیغمبر-گلزار نبوت -جور وجفا -جور ام الفضل - سید غلامرضا آذر ح . ;کشته شد شیر خدا . ?   -آ مد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قر . ?   خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش ه . ? مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است     م . ?   تا به محراب دعا خون خدا شد ریخته                 حرمت ا . امشب زبرج فاطمه ماهی فروزان آمده . امشب زکاخ مرتضی ماهی پدیدار آمده . امشب ژدرم آمده است -تاج سرم آمده است-قمرم آمده است -دلیل سفرم آم . امشب سه جادارد عزا بهر عزیزان . امشب سه جاوارو عزا . امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها- از باغ واز امید - من از مادرانه ه . اولین سپاه دانش کوچ نهارجان . ای دخت رسول نوبر آوردی . ای دخت رسول -نوبر آوردی -خوش نیک منظر کودک-یک دختر قهرمان -زینت . ای دخت رسول -نوبر آوردی -زینت ده روز محشر آوردی . ای شمس هدی -نور خدا -میر زمانه - تویی صاحب خانه . اینجا کوچ  نهارجان،کوچ خراشاد،کوچ نوفرست،کوچ باقران،کوچ ترکان،کو . با خاک هم آغوش شدی . برزهرای اطهر شد . بسم اله -رحمان ورحیم -محمد وعلی وزهرا -یک سوار عربی -ملک الموت . بسم اله قران . باز از کنوز رحمت والطاف کردگار آیات صنع در همه عالم شد آشکار با . باز کنز جود حق را فتح باب دیگر است باب رحمت را دگر باره ابر . باز کنز جود حق را فتح باب دیگر است باب رحمت را دگر باره طلیع اکب . بازادگر -ای غائب از نظر -مشفق کاشانی-صبح مهر بخش . باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان .برعکس همه ی آنهایی که از رو . روستای کوچ نهارجان -کوچ نهارجان -نیمه رمضانی -شوخوانی -مناجات سح . -روستای کوچ نهارجان-کوچ خراشاد -مراسم نیمه رمضانی -شوخوانی -مناج . روستایکوچ نهارجان بیرجند-کوچ نهارجان -کوچ خراشاد -کوچ نوفرست -کو . رکن نماز -کعبه راز . زینب غمزده با شیون وشین-یکسر آمد بسر کوی حسین -من چه گویم که چه . زکرببلا آمدم به شام . ساحل افق-شعله های شرخ شفق -برق نیزه . ساقر کوثر . سبط پیامبر . سرسلسله ی مردم آزاد حسین است -معنی مکتب تفویض علی اکبر توست-جلوه . سلام.سال 1384 بود که ار ما دعوت شد برای گرفتن  برگه های سهام‌عدا . سلطان انس وجان که ازاو زنده دین بود          مدحت سراش حضرت روح . سنگ نوشت های بروی مزار مردگان -پدرومادر . سید سجاد -خطبه مسجد جامع -ناقه عریان -سفر شام بلا . سینجلی . شب میلادعلی -شمس خراسان حجت حق -حجت یزدان -شمس ضحی (ضحا)-رهبر دی . شبی که محمد در غار حرا به رسالت رسید . شهادت امام باقر-گلزار احمد -بستان رسالت -گلهای زهرا -باقر -زید - . عزای رسول الله (ص)                      یارسول الله داغت بر عزیز . عصریک جمعه ی دلگیر -گل نرگس تو کجایی -تو خو کرببلایی -دل عشق ترک . علیاکبر سرو روانم-اشک روانم -قدکمانم -خشکیده زبانم علی اکبر . عید سعید شه صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان -- مژده زمیلاد شه . عید سعید شه صاحب زمان -هادی دین -حامی دین قائم دین حجت اثنی عشر . عید سعید نبی اکرم است -هادی کل -ختم رسل -ختم انبیا -شافع محشر-صب . عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است حامی دین پیغمبر آم . غدیر از نگاه چهارده خورشید -امام حسین وغدیر -اماباقر وغدیر -امام . غدیر خم -اهمیت حجه الوداع هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و . غدیر خم -حجه الوداع -خطابه اول خطابهىةم -بیعت مردان -بیعت زنان-ح . غدیر خم -حجه الوداع-خطابه اول درمنی -خطابهدوم -بیعت عمومی -بیعت . غدیرخم -حجه الوداع -علی برسر دست پیامبر -خطبه او -خطبه دوم -عمع . غدیرخم -حجه الوداع-آغاز سفر -خطابه ی اول در منی -پیامبر وعلی بر- . غروبی سخت دلگیر است -مهبط وحی خدا -حرا -محمد -سرزمین کعبه وبطحا . غروبی سخت دلگیر است-مهبط وحی خدا -محمد -سرزمین کعبه وبطحا -یتیم . بشارت شیعیان شد ماه شعبان ماه پیغمبر -زمین وآسمان وعرش اعظم نور . بشارت -شیعیان -شد ماه شعبان -ماه پیغمبر-زمین وآسمان وعرش اعظم نو . بعثت رسول الله در غار حرا . بعثت رسول الله و ولادت علی مرتضی در کعبه . بیت حق چراغان شد -عرش نورباران شد -چشم مصطفی روشن -شاه ولایت علی . پهن دشت رزم -مردان راه حق . تا زتیر بن مرادی تارک حیدر شکست              قامت آدم خمید وپشت . توکاخ ظلم را لرزاندی -تودادی اصغر واکبر -تورا سر بر سنان بشکست . جان بازان امام حسین . جانباز انقلاب عزیز خدا منم -امضاء کننده سند کربلا-برهم زن رژیم س . جایگاه حضرت زهرا (س) در منابع اهل سنت مرکز مطالعات و پاسخ‌‌گ . جشن دو شهزاده بی نظیر است -دو صدر الدین - دو بدر الدین - یکی در . -جشن دوشهزاده بی نظیر است مژده که میلاد شه ووزیر است پیک الهی خ . جشن عید غدیر-امیرالمومنین -امام رضا -نثار فاطمه در جسن غدیر-جشن . جشن عید غدیر-روز غدیر در واقع عید آل محمد علیهم السلام و روز جشن . جشن عید غدیر-روز غدیر -غدیر خم -خطابه اول -خطابه دوم -بیعت مردان . جشن غدیر -رسول خدا وغدیر -امام علی وغدیر -حضرت زهرا وغدیر -امام . جشن غدیر -غدیر خم -جشن غدیر از نکاه جهارده خورشید . جشن غدیر مبارک باد . جعفر صادق -حجت حق -حجت دین -سبط نبی -شبل علی -حجت خالق . جعفرصادق -حجت دین -حجتحق -سبط نبی -شبل علی حجت خالق . چه ظلمی از تو . درولادت همسر علی دخت نبی - مادر حسنین -فاطمه الزهرا (س) . درولتدت امام حسن عسکری . -دست شیر حق . ذهق الباطل است وجاء الحق . رحمن ورحیم . رمضان در روستای کوچ نهارجان . رمضان -رمضان در روستای کوچ نهارجان -مناجات سحر -شوخوانی -شب خوا . رمضان -نیمه رمضانی -روستایکوج نهارجان -شوخوانی -مناجات سحر -اسای . رمضان-نیمه رمضانی -روستای کوج نهارجان -کوج خراشاد -اسایش محمد حس . رهبردین . روستای کوچ نهارجان بیرجند -کوچ خراشاد -کوچ نهارجان -مناجات سحر - . روستای کوچ نهارجان بیرجند -کوچ خراشاد -کوچ نوفرست -کوچ ترکها -اس . روستای کوچ نهارجان -کوچ خراشاد بیرجند -کوچ نوفرست -کوچ ترکها -مح . روستای کوچ نهارجان -کوچ خراشاد -کوچ نوفرست -شغل مردم روستا -کارم . روستای کوچ نهارجان -کوچ خراشاد -کوچ نوفرست -محصولات -شغل مردم -س . روستای کوچ نهارجان-کوچ خراشاد -نوفرست -خاطرات اولین روز مدرسه -ب . روستای کوچ نهارجان بیرجند .
» آرشیو مطالب
شهریور 91
مرداد 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
پاییز 91
اسفند 91
بهمن 91
دی 91
فروردین 92
بهار 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
اردیبهشت 93
تیر 93
خرداد 93
مهر 93
شهریور 93
اسفند 95
مهر 95
اردیبهشت 96
مرداد 95
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
تیر 95
اردیبهشت 94
آبان 96
آذر 95
فروردین 95
اسفند 94
آبان 93
فروردین 96
بهمن 96
آذر 96
شهریور 94
مرداد 94
خرداد 94
اسفند 93
بهمن 93
دی 93
اسفند 96
فروردین 97
تیر 97
مرداد 97
خرداد 97
آذر 94
مهر 94
فروردین 94
فروردین 93
اسفند 92
بهمن 92
شهریور 95
شهریور 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
اردیبهشت 98
بهمن 97
شهریور 98
دی 98
فروردین 99
مرداد 99
مهر 99
بهمن 99
اسفند 99
خرداد 99
اردیبهشت 0
فروردین 0
خرداد 0
شهریور 0
تیر 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
اسفند 0
بهمن 0
فروردین 1
تیر 1
خرداد 1
مرداد 1
آبان 1
دی 1
فروردین 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام ) -محمد حسن اسایش
بشنو این نی چون حکایت می کند
همفکری
لحظه های آبی( دلسروده های فضل ا... قاسمی)
اندیشه نگار
upturn یعنی تغییر مطلوب
کانون توحید (مسجد امیر المومنین زازران )شهرستان فلاورجان
آلبوم محمد حسن اسایش-در پارسی بلاگ
@@@وطنم جزین@@@
قعله
alone
hamidsportcars
قیدار شهر جد پیامبراسلام
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
منتظرظهور
فانوس عشق
ان المتقین فی مقام امین
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
بهارانه
بلوچستان
هسته گیر آلبالو
کارشناس ارشد اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
آسمون آبی چهاربرج
محمد فرشادپور
مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
مشاور
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
*نهانخانه جان*
وبلاگ بایدهلو باشد
اشک یخ
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
کاخـــــکـــــــــ
.: شهر عشق :.
روزهای بارانی دلم
پیامنمای جامع
ریحانه
سایت روستای چشام
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ارمغان تنهایی
زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده)
سربازی در مسیر
دل شکســــته
S&N 0511
تبیان
عشق
ترخون
عشق پنهان
Manna
سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir
پسران علوی - دختران فاطمی
عمارمیاندواب
نت سرای الماس
باور من...!!!
.:شاه تورنیوز:.
ندای حق
غزلیات محسن نصیری(هامون)
wanted
آتیه سازان اهواز
رویابین
دوستانه
کشاورزی نوین
عرفان وادب
دل نوشته های یک دیلامی
allah is my lord
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
برات محمد هدایتی
سکوت پرسروصدا
خورشیدها
بهار عشق
دل شکسته
وحیدناروئی
عدالت جویان نسل بیدار
تینا
انان که خاک را به نظر کیمیا کنند
عجیب ترین آدم .....
فقط خدا
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
صداقت
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
جالب انگیزناک
sms های جدید
بسوی ظهور
گاهی شوخی
دل نوشته
لطیفه ، تا ریخی ، مذ هبی، اخلا قی ، سر گر می .
محمد حسن اسایش
پری دریایی
my.album
خونه ی دل
زندگی ایده آل
پیرمرد تنها
جوانان وزندگی
moh3131
همراه با جهارده معصوم (علیهمالسلام)-بلاک اسکای
آلبوم محمدحسن اسایش-پارسی بلاگ
البوم محمد حسن اسایش
خرید کارت شارج ایرانسل -همراه اول -تالیا- رایتل
فروشگاه کارت شارژ ایرانسل-همراه اوال -تالیا-رای
معماری نوین
قرآن آنلاین
معماری
ستاره طلایی
زنگ تفریح
سایت شیعیان
نسیم دوست
غزل عشق
من - او = هیچکس
مائــده الهی
ناکجا آباد
مهندسی پیوند ارتباط داده ها DCL-ICT
مهاجر
بـــــــلوک7
غایب
سایت رهبر معظم انقلاب
کوثر ولایت
نوشته هایی که دوستشان دارم
از هر دری سخنی
xXx عکسدونی xXx
ستـــــــــــــــــــــــــــــــاره
آوای روستا
باران نگاه
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
سلام
محمدحسن اسایش

» صفحات اختصاصی
اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -

» لوگوی لینک دوستان











































اخبار ایران و" alt="خیریه محمدالرسول الله - به روز رسانی : 3:24 ع 92/6/29 عنوان آخرین نوشته : دختر ناز" width='85' >



































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب