باز آ که که مردم چشمم زدرد هجر در موج خيز اشک چو کشتي شناور است
باز دگر که سايه ي ديوار انتظار سوزنده تر زتابش خورشيد محشر است
باز آ که از فراق تو اي غائب از نظر دامن چو خون ديده چو درياي گوهر است
اي صبح مهر بخش دل از مشرق اميد بنماي رخ که طالعم از شب سيه تر است
زد نقش مهر روي تو بر دل چنانکه اشک آيينه دار چهره ات اي ماه منظر است
اي رفته از برابر ياران مشفقت رويت به هر چه مي نگرم دربرابر است
--اثرطبع مشفق کاشاني -به نقل از سرودهاي امام مهدي -گرد آورنده حسين حقجو -انتشارات قلم
-قم -ص 49 --